باید کمی بی صدا تر بانوی اردیبهشتی

 

این شعر را می سرودی این قصه را می نوشتی :



 

((وقتی که انسان خدا را هابیل وَش مُثله می کرد

 

  شیطان به خود شرمگین گفت:هیهات از این پَلشتی!!!))



 

دختر! مگر در کتابت تقدیر حوا نخواندی؟

 

آدم به دل پیچه افتاد از میوه های بهشتی

 


 

اینبار نیرنگ ضحاک از دوش لیلا درآمد 


شیرین به مجنون رسید و  فرهاد به کوه زشتی



 

شاید سکوت آخرین حرف از جنس مردی ما بود 


اما تو در سینه هایت فــــــــــریـــــــــــــاد را می سرشتی

 


 

آری چنین است خواهر ، باید که من گرگ باشم 


تو با تنی از همیشه.........مفعول این سرنوشتی.

 

غزل با طعم ریاضی

من به گوش خود شنیده ام 

چگونه بیست وپنج 

تکیه زد 

به سایه سار رادیکال و بعد.... 

شعر (پنج) را سرود! 

بارها دیده ام چطور 

کسری از سر ممیزی 

کودکانه میپرید 

واعداد خردسال 

روی بردارهای کج 

سرسره سوار میشدند!  

ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــ

من به ایکس و وای 

که ازپشت نرده های سادهء برابری 

هیچوقت به هم نمیرسند 

مثل عاشقان فیلمفارسی نگاه کرده ام 

و صفررا 

روی بال دفتر حساب 

با دو دست خط کشی شده 

بارها سوار کرده ام...... 

+++++++++++++++++++++++

من هنوز هم نگفته ام چطور 

یک شماره روی تخته ءسیاه 

اسیر شد 

شکنجه شد 

ومرد.... 

و اینکه اینهمه علامت سئوال 

در چهارراه اصلی کتاب 

جای سیب ها و پرتقال ها را گرفته اند 

من هنوز هم نگفته ام (تهـــــــــی) 

پیرمرد ساکتیست 

که مستمریش 

در مسیر بانک و خانه دود شد!! 

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

من به هیچ کس نگفته ام ((ریاضیات)) 

جای بازی شماره ها نبود 

من برای هیچ کس نگفته ام((ریاضیات)) 

شعر نوع دیگری ز واژه ها 

مثل چشمهای خواهرم  

چــــــــــقـــــــــــــــــــددددددرررررررررر 

ناسروده مانده بود...!!! 

///////////////////////////////

 

                                                 (سروش)

ضمن عرض سپاس از همه دوستان عزیزم ، بدلیل حضورشان در دنیای کافکایی ام لازم میدانم از تک تک شما بخاطر عدم حضورم در وبلاگ هایتان پوزش بطلبم ، چرا که بعلت گرفتاری و عدم دسترسی دائم به نت ، قادر به جبران لطف شما عزیزان نیستم و امیدوارم عدم حضور اینجانب ، تعبیرش کم لطفی نباشد ،

از تک تک شما دوستان گرانقدر که حضور یافتید و نظر گذاشتید و نیز کسانی که خواننده ی خاموش دنیای کافکایی من بودند و هستند نهایت سپاس را دارم و برایتان آرزوی سعادت و شادمانی دارم ، امید که روزی بتوانم الطاف همه ی شما سروران گرامی را جبران نمایم.

                                  

                                       سروش

همزاد

شایدبرای تو 

دلقکی اخموست 

لابلای مکاتبات اداری! 

شایدمیان بازی بچه ها 

گرگیست مهربان 

که با دو لقمه تبسم سیر میشود!! 

وبرای زنش 

شاهزادهء لنگی  

سوار اسب مقوا 

که از بد قصه 

افتاد توی فال 

شدپادشاه سرزمین هوسرانی بلوغ   

    سنجاق 

    به خاطرات دفتر رویا !!! 

اما برای من 

یک اسم کوچک است 

ساده،خودمانی 

وغزلهاش 

تصویر خنده دار ترین نوع گریه هاست 

مردی .....که سمت تاریک آینه هاست!؟

شب هزارو یکم

نگو کجای قصه غلط بود    

شهرزاد،به خواب فرو نرفت و ما رفتیم 

دو سال و هشت ماه و بیست و پنج روز تمام 

در مزرعه مان خیال بافیدیم 

مترسکان به تمسخر گفتند:  

عشق میهمان گندمزارهای دروغین است! 

هزارویک شب بعد 

با جیب هایی پرازسکه و باروت 

لای اسمانخراشها گم شدیم 

شهرزاد 

به تسکین درد کهنه حوا 

درهای بسته باغ را نشانی دادمان 

واینگونه شد 

که سیب از درخت افتاد 

وما 

به اخر قصه رسیدیم!!!