سلام . روزهایی چقدر کلمات تکرار می شوند در روزمرگی غریبم ! مرگ ستاره در ابتدای سیاهچالگی اش مرا به تکانی واداشت در دل ! کاش آگاه شوم از اینکه درون سیاهچاله اسیرم یا که نه ؟! زندگی را می ترسم از اینکه ببازم ! کاش به جای سیاهچاله ها ، راه اقیانوس ها را بلد بودم با تمام رازهای کشف ناشده اش . ممنون دوست عزیز .
از مرگ ستاره چه بگویم..... در آنسوی مرزهای نبودنش همه بودنم را میبلعد.... بگذار همان اقیانوس را بسرایم.... اگر چه شاید سرودنش عجیب نباشد.... اما در زمانه ایی که نفس میکشم باور کن اقیانوس همیشه غریب است.....
سلام سروش عزیز باور کن امروز مدام واژه هایت از جلو چشم هایم رژه میروند و من چقدر شیفته ام که از این رژه ها سان ببینم.
سلام .
روزهایی چقدر کلمات تکرار می شوند در روزمرگی غریبم ! مرگ ستاره در ابتدای سیاهچالگی اش مرا به تکانی واداشت در دل ! کاش آگاه شوم از اینکه درون سیاهچاله اسیرم یا که نه ؟! زندگی را می ترسم از اینکه ببازم !
کاش به جای سیاهچاله ها ، راه اقیانوس ها را بلد بودم با تمام رازهای کشف ناشده اش .
ممنون دوست عزیز .
از مرگ ستاره چه بگویم.....
در آنسوی مرزهای نبودنش
همه بودنم را میبلعد....
بگذار همان اقیانوس را بسرایم....
اگر چه شاید سرودنش عجیب نباشد....
اما در زمانه ایی که نفس میکشم باور کن اقیانوس همیشه غریب است.....
سلام سروش عزیز
باور کن امروز مدام واژه هایت از جلو چشم هایم رژه میروند
و من چقدر شیفته ام که از این رژه ها سان ببینم.
ستاره نمرد...
هر چشمکی نمودی از ستاره شد
اگه با لبخندی ناپیدا همراهش کنی...
یاحق.
ساه چاله های دست نیافتنی ... نمی دانم در کجا جاذبه شان مرا می گیرد.
از مرگ آن ستاره ی کوچک
که در ابتدای بودن
سیاه شد!
سیاه؟
نه ....
چاله شد!
چاله؟!
نه ...
سیاهچاله شد!!